-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 تیر 1394 03:32
هیچوقت برای تنهایی خودم گریه نکردم دلتنگ آنهایی شدم که تنهایم گذاشتند
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 تیر 1394 03:28
ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﺎﻧﻪ ﺑﻐﻠﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﺻﺒﺢ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺑﺎﺷﯽ
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 تیر 1394 03:18
وقتی نمیتونی کسی رو فراموش کنی یعنی هنوز در خاطر او هستی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 تیر 1394 00:05
حس میکنم دنیا رو سرم خراب شده خدایا کمکم کن
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 تیر 1394 00:00
هَـمیشه بـآید کَسـی باشد کـــہ مــَعنی سه نقطههاے انتهاے جملههایَتـــ را بفهمد هَـمیشه بـآید کسـی باشد تا بُغضهایتــ را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد بـآید کسی باشد کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد کسی بـآشد کـــہ اگر بهانهگیـر شدے بفهمد کسی بـآشد کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیر 1394 23:59
منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش! اشکهایت را با دستهای خودت پاک کن! همه رهگذرند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیر 1394 23:58
همیشه ساده بودم...... ساده سلام کردم......... ساده دل دادم.......... ساده محبت کردم....... ساده باور کردم......... ساده چشم گفتم.......... ساده وابسته شدم......... اما سخت دلم را شکستند.. خیلی سخت........!! کاش آنقدر ساده نبودم....!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیر 1394 23:58
دلم مجسمه نیست...حس دارد...میفهمد...حساس است....اگر احساست قشنگ نیست....اگر حرف هایت قرار است مثل الان بوی بی وفایی بدهد....برو...تنهایی ام لیاقتش بیشتر است...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیر 1394 23:57
عاشقی کن که هنر نیست به تن بالیدن از هر آغوش به آغوش دگر غلطیدن لب نهادن به لب هر کس و ناکس هر شب روزها هم به هوس بازیه خود خندیدن هنر این است که در شهر پر از دلبرکان قلب خود را به یکی عرضه نمودن،دیدن یکنفر یافتن و دل ز یکی دزدیدن ... صاف بودن و در آغوش یکی خوابیدن ... معنی عشق اگر میطلبی جز این نیست دل یکی هست و به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیر 1394 23:56
در میان این همه نوشته هاے مجازے دلم برای یک دست خط واقعے تنگ شده است ولے دنیاے واقعے جاے دل نوشتن نیست! جاے دل شکستن است...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیر 1394 23:55
عشق یعنی دستانم را بگیری نگاهم کنی وبگویی من به بودنت قانعم *حتی اگر سهم من ازتو فقط لمس چند لحظه دستانت باشد*
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیر 1394 23:54
گیرم تا آخر عمر تنهــا بمانـــم... گیــرم هرگز دستانت در دستـــانم قفل نشـــود... گیرم آغوشت هیچگاه مال من نشــود... من اما... گیر این گیــرم ها نیستـــم...! من تا ابد گیـر چشـــمان توام... گیــر دوست داشتنت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیر 1394 23:54
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﯽ .... ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﭼﻨﺎﻥ ﺯﯾﺮ ﮔﻮﺷَﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﭘﻨﺞ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﮔﺮﻣﯽِ ﺭﺍﻫﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ... ﮔﺬﺷﺖ ... ﺭﺍﻫﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ ﻭﺑﺮﻭ ... ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺩﺭ ﻧﯿﻔﺖ، ﺩﺳﺘﺶ ﻋﺠﯿـــــﺐ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیر 1394 23:53
آدم که غمگین می شود خودش را جدا می کند از جمع که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند ... مورد فراموشی قرار می گیرد و تنهاتر و تنهاتر می شود آنچنان در تنهـایی خود غـرق می شود که دیگـر با هیـچ تلنگری بر نمی خیزد و این آغاز تلخ یک پایان است ...حقیقت زندگی من
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیر 1394 21:38
دل که رنجد ازکسی خرسندکردن مشکل است/شیشه بشکسته را پیوند دادن مشکل است
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیر 1394 21:35
فاجعـــه زمانی اتفـــاق می افتــه که کسی رو دوست داری که نه درکت میکنـــــه ! نه حرفاتو می فهمـــه ! اما تـــو بازم دوستــش داری ! نمی تونی ازش بگــذری ! بودنــش زجرت میـده نبودنشـــم زجرت میـــده . . .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 تیر 1394 21:28
دلت که آرام نباشد و بگیرد.. خنده ها و خوشی هایت که هیچ، بیخیالیهایت هم دردی دوا نمیکنند.. کافیست بهانه اش جور شود، بغض امان نمیدهد و چشمانت را چشمه میکند
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 تیر 1394 02:25
هنوزم میشه عاشق بود تو باشی کار سختی نیست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 تیر 1394 01:39
تو نیستی که ببینی فاصله ها چه بر سر دلم آورده اند ... ویرانی قلب خسته ام نشان از لحظات بی تو بودن دارد... ندارمت در کنارم.. و این تمام قصه ے من است...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 تیر 1394 01:39
هـــــے دنیا! من مغــــــــــرورم... مـــــرا که می بینـــــی این نیســــتم… من هر روز چند ساعتـــــی پشت به تو می نشـــــینم… گریه هایم را مـــیکنم… دردهایم که خالــــی شد… برمیگـــــردم برای تو می خـــــندم…! که هـــــوا بـــــرت ندارد .. شکـسته ام....!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 تیر 1394 01:38
ﻣﻌـــــﺠﺰﻩ ﯾﻌﻨـــــے ﺁﻏـــــﻮﺵ ﺗـــــﻮ ﮐہ ﺷﯿـــــﺮﯾـــــﻦ ﻣے ﮐﻨﺪ ﺩﺭﯾﺎے ﺷـــــﻮﺭ ﺩﻟـــــﻢ ﺭﺍ..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 تیر 1394 00:37
هوس کردم چنان گیج شوم از تــــــــو … چنان مست شوی از مــــــــن، زمین سرگیجه بگیرد … که چرا “ما” دو دیوانه ، عـــــــاشـــــــقـــــــــــــــ هم هستیم …
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 تیر 1394 00:35
هوای تــــــو … اجابت تمام عـــــــــشــق است و من به تــــــــو شکوه یک قنوت عـــاشـقــانه را پیــــــش مـــی کــشـم عــــــزیز دوســـــتت دارم به اندازه ی همه ی دارایی ام کــــه تویــــی …