چی بگم وقتی این دیوونه دل بونه می گیره تورو می خواد،
تو رو می خواد، چی بگم؟! چی بگم وقتی این دیوونه دل بونه می گیره تورو می خواد، تو رو می خواد، چی بگم؟!
چی بگم وقتی که سر می زنه بر دیوار سینه تورو می خواد، تو رو می خواد، چی بگم؟!
چی بگم،وقتی که این خون شده از دست تو،هر شب تا سحر فکر تو و، ذکر تو، سودای تو داره تو رو می خواد، تو رو می خواد، چی بگم؟!
صبح تا شب پشت گوشش، قصه جور و ستم و ظلم تو میگم
قصه به آخر نرسیده تو رو می خواد، تو رو می خواد، تو رو می خواد چی بگم؟!
یک شب از بس سخن عشق تو گفت،بیرون آوردمش از سینه، گذاشتم زیر پام زیر پام زمزمه نام تو می کرد و بهم گفت:تو رو می خواد، تو رو می خواد، تو رو می خواد چی بگم؟!
تو که این فتنه به پا کردی و این دیوونه دل رو اسیر درد و بلا میشه با من ، تو بگی با دل من، من چی بگم؟!
یک شب از بس، سخن عشق تو گفت،بیرون آوردمش از سینه، گذاشتم زیر پام تو که این فتنه به پا کردی و این دیوونه دل رو اسیر درد و بلا میشه با من ، تو بگی با دل من، من چی بگم؟!
میشه با من ، تو بگی با دل من، من چی بگم؟
ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم
چون شب خاکستری سر در گریبانت نبینم
ای تو در چشمان من یک پنجره لبخند شادیه م
چو ابر سوگوار این گونه گریانت نبینم
ای پر از شوق رهایی رفته تا اوج ستاره
در میان کوچه ها افتان و خیزانت نبینم
مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت
در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبینم
تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفرینم
تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم
قصه دلتنگیت را خوب من بگذار و بگذر
گریه دریاچه ها را تا به دامانت نبینم
کاشکی قسمت کنی غمهای خود را با دل من
تا که سیل اشک را زین بیش مهمانت نبینم
تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفرینم
تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم
تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفرینم
تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم